۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

فضولي موقوف

اخيرا مطلع شديم اين آقاي عامل بدبختيها كه معرف حضورتون هستن بدون اجازه(طبق معمول ) وارد حريم خصوصي ما شده و اس ام اسهاي مارو ديد زده كه الهي سوسك بشه।
اين پست جواب بي ادبي ايشان بوده و مخاطب خاص دارد لطفا به خودتون نگيريد।
آقاي عزيز لطفا پاتو از اين رابطه دو نفره بكش بيرون و برو سراغ آدمهايي كه تو حد و اندازه خودت باشن و بذار بقيه زندگيشون رو بكنن।با اون كار زشتي كه كردي و پيام خصوصي يكي رو خوندي خيلي پررويي ميخواد كه پيام هم گذاشتي ।
در ضمن اينجا يه محيط خصوصي نيست اما اصولا آدمايي آدرس اينجارو دارن و پستاي منو ميخونن كه به من نزديكن و با اجازه خودم اينكارو كردن।اما مساله خوندن وبلاگ نيست مساله فضولي بيش از حد شماست كه ممكنه بزودي منجر به قطع رابطه من و پسر عموي عزيزتر از جانت بشه پس حواستو جمع كن چون من اصلا از اين خوشمزه گيهات خوشم نمياد!

۱ نظر:

ع گفت...

من از روییدن خار لب دیوار دانستم که ، ناکس ، کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها
من از افتادن سوسن به روی خاک فهمیدم که ، کس ، ناکس نمی گردد بدین افتان و خیزان ها
خانم با ادب !
بنده بنای اینو نداشتم که دیگه بیام به وبلاگتون سر بزنم ( همون یه دفعه هم فک می کردم ، البته حق با شماست ربطی به منم نداشت ، که شاید وبلاگتون مث اسمش قشنگ باشه... ودیدم وبلاگتون واقعا شاهکاره ولی واسه خودتون !) ، اما با حرفایی که به گوشم رسید لازم شد که برای آخرین بار بیامو یه سری چیزا رو به یادتون بیارم ....
خانم مثلا دکتر مملکت !
یادم نمیاد بهتون بی احترامی کرده باشم تا حالا ! حتی وقتی حرفایی که پشت سرم زدینو شنیدم.
البته یه حدسایی در مورد منش و شخصیتتون زده بودم ، ولی حالا دیگه حدسام به واقعیت تبدیل شد و به خودم و س و احتمالا حنا جونتون ثابت شد که از کوزه همان برون تراود که دروست!
خانم ادعا !
خبر نداشتم موبایل پسر عموی منم جزو چیزای خصوصی شما حساب میشه ، بد نیس بدونین منو س قبل از اینکه شما راه رفتنو یاد بگیرین پسر عمو بودیم و از اون زمانیکه تو مدرسه جشن تکلیف واستون گرفتن ما رفیق فابریکیم !
خانم همه چیز فهم و همه چیز دون !
من کاری به ارتباط شما و سین نداشته و ندارم ، سین حقٍ طبیعیشه که با هر کسی میخواد دوس باشه ، لاو بترکونه .... و..و..و...شما هم همینطور ... پس این رابطه ارزونی خودتون ... فقط ایشالا عمری باقی باشه و تهشم ببینیم !
دوست دختر ناآرامِ یک سینٍ آرام !
همین الانشم حتی بیشتر از تو که زید سین هستی ، منو سین تو طول روز از هم خبر داریم ، اس میدیم ، زنگ میزنیم و از حال واقعیِ هم خبر داریم ... ولی چون سین دوستت داره من از این به بعد تنهاتون میزارم ، رابطمو باهاش کم میکنم ، که بیشتر بهم آرامش بدین ! سین جونتون ارزونی خودتون ....
خانم ملا نصرالدین!
لطفا حکایت شام دادن خونه کدخدا رو مطالعه بفرمایین ...

خانم با شعور !
من که واسم مهم نبود ، ولی وقتی یه آدم مثلا گیرم حتی با سگش میره مسافرت ، تو قرار گذاشتن با اون آدم سعی میکنن جوری رفتار کنن که اون آدمه ، خیلی سگه رو تو خونه تنها نزاره !
حرف آخر :
در مورد غیبتا و بد گویی هایی که چه وبلاگی و چه زبونی پشت سر من کردی ، دیدار به قیامت ....و اینکه :
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم اگر بد ، تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار، که کشت !
و من الله التوفیق
عامل تمام بدبختی ها
9 اسفند 1388 خورشیدی