۱۳۸۹ تیر ۲, چهارشنبه

تو خواب و توي بيداري
تورو هر شب صدا كردم
نبودي در كنار من
به عشقت اكتفا كردم
تورو از دور نگاه كردم
تورو از دور بوسيدم



نبودي پيش من اما
تورو همواره ميديدم
نبودي پيش من اما
شريك زندگيم بودي
دليل بغض هر لحظه
خود عاشق شدن بودي
چقدر دلواپست بودم
تو اين تبعيد اجباري
فقط خوشحالم از اينكه
به من وابستگي داري


چقدر دلواپست بودم       تو اين تبعيد اجباري
فقط خوشحالم از اينكه      به من وابستگي داري

۲ نظر:

نویسنده یواشکی گفت...

کلن اوضاع خوبیه نه ؟؟؟

ا آ آ گفت...

تو نشنیدی صدات کردم
نمی دیدی نگات کردم
تو دنیای خودت بودیو می رفتی
تو دایم زیر لب چیزی رو می گفتی
همش آشفته و آسیمه سر بودی
حالا از من می پرسی من کجا بودم
مگه من یک لحظه از جدا بودم