۱۳۸۹ خرداد ۱۳, پنجشنبه

امشب داشتم دفتر خاطراتمو مرور ميكردم:
ساعت 11:30 اسفند 84 آرش عزيزم رفته و من بدون آرش چه كنم؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ساعت 4:10 لحظه تحويل سال 1386 من آرش رو از خدا خواستم.
ساعت 8:54 فروردين 86 فيلم ياد هندوستون كرده!
تير 86 چرا يادم نميره!
30مهر 86 دلم فقط تورو ميخواد...
28 آبان 86 بازم تولد بي تو...
حالا كمي مياييم جلوتر:
اول فروردين 87 فقط ارش ميتونه منو بفهمه
مرداد87 كاش دچار درد نسيان ميشدم...
ارديبهشت 87 دچار يعني عاشق...
امشب 13 خرداد89 آرش بعد از اين همه سال برگشته!
من بايد چيكار كنم خدايا؟چرا حالا؟چرا اينجوري؟
آيا من بايد برم بشم عشق قديمي و پنهاني و به اين فكر نكنم كه زني تو زندگيشه كه وقتي من بودم اومد؟
خدايا امشب نميدونم چرا اينجوري جواب اينهمه انتظارو دادي؟حالا كه ديگه منتظرش نبودم؟حالا كه يكي ديگه جاشو گرفته؟
ديگه دلم نميخواست برگردم به اون رابطه اما چه كنم كه نشد !من يه بار ديگه از اول با يكي ديگه شروع كرده بودم و ديگه فراموشش كرده بودم اما وقتي عشق دوم تورو ميزنه تو ديوار چاره اي جز برگشتن سر جاي اولت نداري...
سر راه برگشتنت آيينه ميكارم
گلدوناي دلتنگو رو پله ميذارم
لحظه هاي بي قصه رو طاقت ندارم
چشم من به راه عشقه      رفتنت گناه عشقه              اون روي سياه عشقه    ماه من          ماه من تو چاه عشقه
يادمه اون شب كه رفتي   چشمو بستم
شيشه عمر جوونيمو شكستم
تا به تو پيغام دلجويي فرستم
اسمتو با شيشه كندم رو دستم
درد اومد     داد اومد     دلبر شياد اومد
اما من دل برنداشتم
غير تو دلبر نداشتم
حال اول درد عشقه   ماه من
كاري با آخر نداشتم...
نه من اين بار ديگه توان از نو شروع كردنو ندارم ديگه توان دلبستنو دل كندنو ندارم پس برميگردم سر جاي اولم...

۴ نظر:

Mental Stripes گفت...

اين چند بيت آخر
" دلبر شياد اومد " ...
امشب كسي كه عاشقش هستم با يه سري نشونه راهنمايي كرد تا پيدا كنمش اما نه مستقيم . تازه بعد از خوندنش فهميدم بازيچه بودم . سخته باورش . بلاگتون رو هم خوندم . جالب بود نوشته ها . ولي ديگه كسي پايبند عشق نيست همه دچار چند عشقي هستن كسي هم پايبند باشه مسخره ميشه طرفت خر فرض ميكنه آدم رو ميره سراغ ديگران وقتي معترض ميشي محكوم به تنهايي ميشي محكوم ميشي عاشق بموني سراغ كسي هم نمي توني بري چون واقعآ گير هستي آتيش انتقام چند روز اول شعله وره بقيه ش ميشه تنهايي و خودت و خودت و خودت و اون همه خاطره ... شبهاي تنهايي و از دور ديدناش پايان نداره . حرف ها نوشته هات رو بايد به دورترين آدما بزني اصن شايد حرفات رو توي چاه تنهايي خودت داد بزني يا مثل الان با يه تلنگر اينجا منفجري بشي ... عاشق محكوم به فناست

ناشناس گفت...

من نظری ندارم ولی میشه بگید این ترانه رو کی خونده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

ناشناس گفت...

engar daftarcheye khaterate mano varagh zadi....eyne zendegie man ba in tafavot ke tarafe man hanooz bar nagashte...manam dige entezaresho nekesham....khoda hame ro be oonjayi ke bayad beresan hedayat kone ...
http://www.youtube.com/watch?v=7cWOBK76LoE
in link ham naraye nashenas ke in ahango mikhast

ناشناس گفت...

نميدونم وضعيت شما چطوره
شايد ازدواج كرديد شايدم مجرد هستيد
ولي هرگز از عشق فاصله نگيريد
هرقدر سخت هرقدر محال ولي ازش پرهيز نكنيد
باور كنيد تمام لحظات زندگيتون در تمام دقايق حسرت ميخوريد كه چرا دركنارش نبوديد و وقتي به گذشته مينگريد خوداتن را سرزنش ميكنيد.
اين زندگي خيلي بي ارزشه
خيلي زود و سريع ميگذره ، هرگز بخاطر سختي ها از عشق نهراسيد
كه عشق تنها مفهوم زندگي است