۱۳۸۹ خرداد ۱۶, یکشنبه

بازم يه مصيبت ديگه

فعلا زندگي روي بدشوداره به من نشون ميده.بازم يه مصيبت ديگه وحيد 21 ساله ام هم رفت...
فقط ميخوام اين روزا تموم بشه.

۲ نظر:

نویسنده یواشکی گفت...

خدا بیامرزتش دوستم نمیدونم چی بگم وقتی یه جوون می ره فقط می شه گفت حیف همین زندگی رو مزخرف تر از این که هست این روزها ندیده بودم ای کاش ما هم می تونستیم مثل آدمهایی زندگی کنیم که زندگی براشون با منطق رقم می خوره نه با احساس

Mental Stripes گفت...

طاقت بيار رفيق...
ميشه به منطق رقم بخوره ، سخته ولي ممكنه . هر چيزي بهايي داره بهاي رقم خوردن زندگي با منطق هم دل كندن از احساساته براي همين ميگم سخته ... اما شدنيه