۱۳۸۹ آبان ۱۳, پنجشنبه

تو بارون که رفتی

امشب که داشتم یه برنامه مستند درباره زلزله بم میدیدم یاد اون شب کذایی و یه  خاطره جالب افتادم.یادمه فردای شب زلزله بارون میومد و خیلی سرد بود .خاطره اون شب برام یه شب سرد بارونی بود که تو میدون انقلاب منتظر اتوبوس بودم و مرتب صدای آمبولانس تو گوشم بود.خاطره تلخی بود که امیدوارم هیچوقت تکرار نشه اما در کنار اونهمه تلخی و غم من یه خاطره جالب دارم که هر وقت یادش میفتم ،لبخند رو لب خودم و دوستم الی میشینه.ما توی دوره کارشناسی ارشد یه همکلاسی کرمانی داشتیم که همیشه از من جزوه میگرفت و از کلاس عقب بود.یادمه اون هفته جزوه های منو گرفت و گفت داره میره کرمان خونشون و هفته بعد برام میاره.وقتی خبر زلزله تو کرمان رو شنیدم اول از همه یاد جزوه هام افتادم و سریع زنگ زدم به الی جونم که رفیق شفیق اون دورانم بود و گفتم بدبخت شدم الی شنیدی کرمان زلزله اومده؟الی که نیشش تا بنا گوشش رفته بود و متوجه رفتارهای تابلو این همکلاسی کرمانی شده بود و با خنده زیرکانه ای گفت:الهی ،بخورم اون احساساتتو الن نگرانشی؟منم داد زدم که نه بابا من با اون پسره خل مشنگ چیکار دارم الی جزوه هام دستشه!وای اگه تو زلزله بلایی سرش اومده باشه من چیکار کنم بدون جزوه؟الی که از اینهمه سنگدلی و قصاوت متعجب شده بود گفت که اون جزوه هات بخوره تو فرق سرت جوون مردم از دست رفته تو فکر جزوه هاتی؟
خلاصه که تا هفته بعد که این آقا صحیح و سالم به آغوش همکلاسیهاش برگشت من از استرس جزوه هام روز و شبم یکی شده بود.
راستی من همیشه برام سوال بود که من و حنا تو دوره ارشد دو سال با هم همکلاسی بودیم اما هیچوقت با هم دوست نشدیم و نفهمیدم چرا؟

۷ نظر:

Mental Stripes گفت...

hاون شب رو خوب يادمه آلبوم جديد سياوش قميشي ( بي سرزمين تر از باد ) اومده بود هركاري كرده بوديم فقط دموهاي آهنگاش رو تونسته بودين دانلود كنيم از اينترنت از اصلش خبري نبود توي راديو فردا داشتم گوش ميدادم صبح كه بيدار شدم راديو فردا رو روشن كردم اولين خبرش زلزله ي بم بود گفت : بزرگترين بناي خشتي جهان در بم بر اثر زلزله 6.3 ريشتري فرو ريخت . باورم نميشد . راستي اين آهنگ سياوش قميشي خوبه نه اينكه بد باشه اما به پاي چشماي منتظر به پيچ جاده ش نميرسه
.
.
.

نگین گفت...

از اون شب فقط این یادمه یکی از بچه گفت آره بسطامی هم مرده با خانواده اش تو زلزله
می که می دونستم و نمی دونه کیه گفتم می شناختیش؟
گفت نه
آخه همچین گفت که انگار تموم 100 تا آلبوم نداشته بسطامی رو داره و همشو گوش داده!
تبریک با تاخیر فاز شدید برای برگشتن همکلاسی به آغوش کلاس البته نه همکلاسیا!

نگین گفت...

: من هدیه شو خیلی دوست دارم
وقتی دستام خالی باشه وقتی باشم عاشق تو ...

مریم گلی گفت...

شایدم نگین جان به آغوش همکلاسیهاش برگشته خب

نویسنده یواشکی گفت...

آقا اولن تو بارون که رفتی قمیشی همه خاطرات ماست از یه دوره بسیار عاشقانه اصلن عاشقانه ای است که حنا رو رفقا با اون میشناسن چرا و به چه علتش بماند... اما این که اون همکلاسی مشنگ چی شد واقعن مشنگ واسه دو ثانیه اش بود ... و اینکه مریم چرا ما با هم رفیق نشدیم اون روزها آخه من گیره اون دختره بودم که ول کنم نبود یادته که کدوم بشر رو میگم تو هم که با الی ملی جونات بودی ... آقا تولدتون میبینم که نزدیکه این خاطرات خاک گرفته رو ولش کن بچسب به روزشمار تولدت که داره می رسه

نگین گفت...

فقط یه شوخی بود،
حرف بدی نزدم که!

ناشناس گفت...

آره همش به فكر اون جزوه بودي جون... .
نفهميدي چرا اونجا زلزله اومد؟