چند روز پیش یه فیلمی رو دیدم تو تلویزیون که نمیدونم اسمش چی بود چون خیلی اتفاقی دیدمش و بعد موضوعش توجهم رو جلب کرد .فیلم در مورد زن و شوهری بود که عاشق هم بودن و مرد نمیتونست بچه دار بشه.حالا فارغ از این بحث که این مشکلات امروزه تقریبا حله و یا بچه دار شدن چقدر میتونه مهم باشه،مردی که عاشق زنش بود و نمیخواست اون رو از مادر بودن محروم کنه و از دیدن ناراحتی زن تو زندگی خسته شده بود،برنامه ای رو طراحی کرد تا زن ازش دلخور بشه و بتونه دل بکنه و بره دنبال زندگیش و از زنی که دوسش داشت جدا شد.مرد به خیال خودش در حق زن لطف کرده بود و بزرگترین فداکاری رو با جدا شدن از زنی که عاشقش بود انجام داده بود.سی سال بعد وقتی مجددا زن رو دید متوجه شد که این لطف اون هیچ کمکی به اون زن نکرده بود و زندگی زن رو بدتر هم کرده بود.وقتی زن متوجه شد گله کرد که چرا به خودم اجازه ندادی تصمیم بگیرم و من اونقدر تورو دوست داشتم که جدایی از تو برام دردآور تر از مشکلات زندگی تو بود و من هرگز تورو نتوستم فراموش کنم و مسبب این تنهایی من و سالهای از دست رفته تویی که به جای من تصمیم گرفتی.واقعا نمیدونم چرا بعضی از مردها اینقدر دوست دارن قهرمان باشن و به جای زنها تصمیم بگیرن.اما اون چیزی که تو زندگی خودم هم تجربه کردم اینه که هیچ کس نباید به بهانه اینکه طرف مقابلم لیاقتش بهتر از منه یا میتونه زندگی بهتر داشته باشه اونو رها کنه.شاید این جدایی تاثیر بینهایت بدتری داشته باشه برای اون طرف.و یاد یه جمله زیبا از شکیبایی عزیز افتادم تو سریال خانه سبز که میگفت:آدم اگه عاشق باشه باید حق بده که طرف مقابلش هم عاشق باشه...
۲ نظر:
هميشه با اين نوع فردين بازي و نامردي البته در خيال خودشون مردي مشكل داشتم كه طرف ميگه فقط بخاطر خودته و زندگي تو دارم ميرم و از اين قسم چرت و پرتا ميخوام بزنم طرفو له كنم :)) خودش ميخواد بره منت هم مياد
کاملا موافقم محمدرضاجان آخه اگه میخوای بری مرد باش و حرف دلتو بزن دیگه چرا با منت میری بی وجدان.اما خب این مدل رفتن خیلی مد شده و همه وقتی میخوان برن از این حرفا میزن.
ارسال یک نظر