۱۳۸۹ بهمن ۲۰, چهارشنبه

ازدواج سوم

با یکی از همکارا توی دادگاه خانواده نشستم که دختری کم سن و سال و با آرایشی تند میاد کنارمون میشینه.بعد از چند دقیقه ای رو میکنه به همکار بنده و میگه شما از وکلای اینجا هستین؟همکار محترم ما هم میگه بله و اون دختر مدارکش رو میده به همکار عزیز و میگه کار طلاق منو انجام بدین.همکار محترم شناسنامه دخترو دید و گفت متولد 69 هستی؟جواب داد بله.صفحه دوم شناسنامه رو باز کرد و دوباره پرسید بچه هم داری؟دختر جواب داد بله اما از شوهر اولم،این ازدواج دومم هست و تلفن دختر زنگ خورد و با صدایی سرشار از شوق جواب داد که سلام عزیزم کجایی؟همکار با لبخندی به خانوم گفت سومی رو هم پیدا کردی؟دخترک با شیطنت جواب داد بله اما سومی صیغه دیگه ...من و همکار مات و مبهوت دختر به این فکر میکردیم که چقدر درک این مساله برامون سخته و شاید ما به این دوره از زمان تعلق نداریم...

۱ نظر:

نویسنده یواشکی گفت...

عزیزم اگه من و تو اون آدم رو درک میکردیم که الان من بچه هام به تو می گفتن خاله !!!!!