۱۳۸۸ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

چهارشنبه سوري 88

امروز بازم چهارشنبه سوريه و برعكس تصوراتي كه تا ديشب دارم بازم همون حس هميشگي چهارشنبه سورياي قبل اومده سراغم...
فكر ميكردم امسال كه س هست اوضاع عوض ميشه اما امشب فهميدم س نيست حتي يه زنگم از صبح تا حالا نزده.تورو خدا فكر نكنيد من توقعم زياده اما اگه اينجا كنار من نيست ميتونست زنگ بزنه حالمو بپرسه...
خب ديگه مهم نيست من خيلي سعي كردم باهاش كنار بيام اما ظرفيتم ديگه تموم شده.تو اين چند هفته اخير فهميدم س هم اون آدمي كه فكر ميكردم نيست و فهميدم من وس خيلي از هم دوريم. واقعا درست ميگن كه از دل برود هر انكه از ديده برفت...
امشب خيلي تنهام و تمام غصه هاي دنيا اومده تو دلم...
دلم خيلي گرفته يكي به دادم برسه.

۱ نظر:

نویسنده یواشکی گفت...

چه فامیل هایی داری شما عزیزم ماشالله حسابی همدردی می کنن ها! بعد هم تو رو خدا این مردها رو اینقد جدی نگیر عسلم همشون روی فان می آن سراغ آدمها می دونی که ! پس فقط زندگی کن برای خودت و از زندگی ات لذت ببر !