۱۳۸۹ فروردین ۴, چهارشنبه

اندر احوالات اين روزاي ما

اين روزا كه س از زندگيم رفته خيلي سخت ميگذره...هرچند هيچوقت كنارم بود حتي وقتي خيلي بهش احتياج دارم اما جاش خيلي خاليه.كاش ميتونست منو بفهمه كاش بعضي از اخلاقايي كه من روش خيلي حساسم نداشت كاش...
امروز با مارمولك صحبت ميكردم خيلي خوشحال بود كه س ديگه نيست و ميگفت راحت شدي اين رابطه بدرد تو نميخورد اما اي كاش از دل من خبر داشت مارمولك معتقد بود من بايد يكي رو جايگزين س عزيزم بكنم اما به اين زودي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/////
البته مستقيم اين حرفو نزد اما منظورش همين بود آخه اون بگه س من تا فرحزاد رفتم البته منظورم از س س خودم نبودا.
شايد مارمولك حق داشته باشه اما فعلا ديگه نميخوام كسي رو وارد زندگيم كنم و اگاه قرار باشه حركتي انجام بدم حتما يه ازدواج سنتي ميكنم اونم با آدمي كه بالاي 35 سال باشه تا اينقدر بزرگ شده باشه كه خودش تصميم بگيره و بشه بهش تكيه كرد.
كوفت بگيري چرا ميخندي خب دوسش داشتم ديگه حالم بده دلم براش تنگ شده بفهم!
فردا اگه خدا بخواد ميخوام با مارمولك برم كوه واقعا احتياج دارم برم يه جايي چندتا داد محكم بزنم دارم خفه ميشم...هفته آينده رو كلا براي حناي عزيزم خالي گذاشتم ميخوام بتركونم و اصلا فكر نكنم كه تولد يه نفره كه تا چند روز پيش فكر ميكردم اين روزو كنارش هستم اما حالا نه تنها كنارش نيستم حتي نميتونم تولدشو بهش تبريك بگم...
امروز داشتم عكساي قديمي رو ميديدم روزايي كه تمام وقتم تو بام گاندي و كافه ويونا و كوپه و 469 و...ميگذشت چه روزاي خوبي بود كاش ميشد برگردم به عقب.
در وصف حال اين روزاي خودم فقط ميتونم بگم كه اينجا بجز دوري تو هيچ چيز به من نزديك نيست.

۳ نظر:

نویسنده یواشکی گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
مارمولك گفت...

خوب سلام به همگي...ميدونوخالي كنيد من اومدم
عجب كوهي بود،بتركه....حسود
مريم جان برو بچسب به درست قال قضيه روبكن خيال مارو راحت كن، برو

مارمولك گفت...

خوب سلام به همگي...ميدونوخالي كنيد من اومدم
عجب كوهي بود،بتركه....حسود
مريم جان برو بچسب به درست قال قضيه روبكن خيال مارو راحت كن، برو