امسال هم طبق روال معمول سال جديد رو با رفقا برنامه رستوران و سينما داشتيم تا انشاء اله تا آخر سال برنامه پرخوري و برنامه فرهنگي سينما ادامه داشته باشه.
بر اساس ايده اينجانب تصميم گرفتيم فيلم رو حتما در سينما فرهنگ و برنامه ناهار در رستوران اردك آبي برگذار كنيم.بنابراين بنده مساله اياب و ذهاب رو بعهده گرفتم و گفتم اون بامن البته من گفتم كفش راحتي بپوشيد ممكنه اتفاقات غير منتظره بيفته ولي خودشون گوش نكردن!
خلاصه ما كه كلا /ان تايم هستيم طبق محاسبات خودمان راه افتاديم اما نميدونم چرا نيم ساعت زودتر رسيدم با اينكه با سرعت مورچه اومدم و داشتم فكر ميكردم آخه چه جورب به حنا زنگ بزنم و بگم من رسيدم كلي تاكيد كرده بود كه ساعت يازده و بيست دقيقه اونجا باش كه ديدم ماشين جلويي به نظرم خيلي آشناست مخصوصا نوع پاركش...بعد كه خوب دقت كردم ديدم بله حنا و سارا تو ماشين نشستن و ماشين جلويي همون غضنفر خودمونه!
بگذريم كه من چه حالي داشتم وقتي بعد از مدتها بازم رفتم فرهنگ...بعد از رزرو بليط به سمت تجريش حركت كرديم و بعد از كلي استرس كه البته تلفظشو فقط سارا خوب ميتونه ادا كنه تا حال مارو بفهمين رسيديم تجريش اما تو پاركينگ تنديس كه نميتونستيم بريم بخاطر مهارت بنده در پارك ماشين و بخاطر حفظ آبرو.سارا اصرار ميكرد كه بريم تو خيابون تنديس اما فقط منو حنا ميدونستيم كه اين كار شدني نيست...
خلاصه 2 يا 3 باري رو دور ميدون تجريش گشتيم اما دريغ از جاي پارك مناسب ما.
البته وقتي ميگم جاي پارك مناسب ما منظورم فضاي بازي هست كه ما راحت بدون استرس(با همئن تلفظ سارا ) بتونيم پارك كنيم.
بالاخره تصميم گرفتيم بريم سمت شريعتي پارك كنيم فقط در همين حد بگم كه ما جلوي سينما فرهنگ ماشين رو پارك كرديم و دربست گرفتيم تا تنديس.
بعد از يه انتظار طولاني تو صف رستوران در حد مرگ خورديم از اين اجناس ذكور بد گفتيم و رفتيم فرهنگ براي ديدن فيلم هيچ عبدالرضا كاهاني.فيلم كه فوق العاده بود اما خب منم اونجا حالي داشتم وصف نشدني ...
بعد از سينما تصميم گرفتيم بريم يه جايي كه نميتونم بگم و البته بميرم واسه دل ساراي عزيزم كه اينقدر اميدواره...
بعد از كمي شيطوني رفتيم يه جاي ديگه كه بازم براي من حالت نوستالژيك داشت و كلي عكس هنري گرفتيم كه براي ديدن چندتا از اين شاهكارها به وبلاگ حناي عزيزم مراجعه كنيد.
روز خوب و به يادماندني بود اميدوارم تو سال جديد از اين روزا زياد داشته باشيم.
بر اساس ايده اينجانب تصميم گرفتيم فيلم رو حتما در سينما فرهنگ و برنامه ناهار در رستوران اردك آبي برگذار كنيم.بنابراين بنده مساله اياب و ذهاب رو بعهده گرفتم و گفتم اون بامن البته من گفتم كفش راحتي بپوشيد ممكنه اتفاقات غير منتظره بيفته ولي خودشون گوش نكردن!
خلاصه ما كه كلا /ان تايم هستيم طبق محاسبات خودمان راه افتاديم اما نميدونم چرا نيم ساعت زودتر رسيدم با اينكه با سرعت مورچه اومدم و داشتم فكر ميكردم آخه چه جورب به حنا زنگ بزنم و بگم من رسيدم كلي تاكيد كرده بود كه ساعت يازده و بيست دقيقه اونجا باش كه ديدم ماشين جلويي به نظرم خيلي آشناست مخصوصا نوع پاركش...بعد كه خوب دقت كردم ديدم بله حنا و سارا تو ماشين نشستن و ماشين جلويي همون غضنفر خودمونه!
بگذريم كه من چه حالي داشتم وقتي بعد از مدتها بازم رفتم فرهنگ...بعد از رزرو بليط به سمت تجريش حركت كرديم و بعد از كلي استرس كه البته تلفظشو فقط سارا خوب ميتونه ادا كنه تا حال مارو بفهمين رسيديم تجريش اما تو پاركينگ تنديس كه نميتونستيم بريم بخاطر مهارت بنده در پارك ماشين و بخاطر حفظ آبرو.سارا اصرار ميكرد كه بريم تو خيابون تنديس اما فقط منو حنا ميدونستيم كه اين كار شدني نيست...
خلاصه 2 يا 3 باري رو دور ميدون تجريش گشتيم اما دريغ از جاي پارك مناسب ما.
البته وقتي ميگم جاي پارك مناسب ما منظورم فضاي بازي هست كه ما راحت بدون استرس(با همئن تلفظ سارا ) بتونيم پارك كنيم.
بالاخره تصميم گرفتيم بريم سمت شريعتي پارك كنيم فقط در همين حد بگم كه ما جلوي سينما فرهنگ ماشين رو پارك كرديم و دربست گرفتيم تا تنديس.
بعد از يه انتظار طولاني تو صف رستوران در حد مرگ خورديم از اين اجناس ذكور بد گفتيم و رفتيم فرهنگ براي ديدن فيلم هيچ عبدالرضا كاهاني.فيلم كه فوق العاده بود اما خب منم اونجا حالي داشتم وصف نشدني ...
بعد از سينما تصميم گرفتيم بريم يه جايي كه نميتونم بگم و البته بميرم واسه دل ساراي عزيزم كه اينقدر اميدواره...
بعد از كمي شيطوني رفتيم يه جاي ديگه كه بازم براي من حالت نوستالژيك داشت و كلي عكس هنري گرفتيم كه براي ديدن چندتا از اين شاهكارها به وبلاگ حناي عزيزم مراجعه كنيد.
روز خوب و به يادماندني بود اميدوارم تو سال جديد از اين روزا زياد داشته باشيم.
۱ نظر:
ببينم،جاي دوستان رو هم خالي كردي؟؟؟
اگه نگي نميگم گوشت بشه.......
ارسال یک نظر