۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

مريم گلي دو شخصيتي ميشود

امشب كه با حناي عزيز راجع به اتفاقات عجيبي كه تو خونمون ميفته صحبت ميكردم حنا گفت من مليض شدم و دچار بيماري دو شخصيتي شدم.حنا ازم خواست ماجرارو اينجا بنويسم تا بقيه هم نظر بدن:


1_شب ولنتاين 2سال پيش منو حنا تصميم گرفتيم كه دو تايي بريم لاو بتركونيم و روانه كافه اي كه تازه كشفش كرده بوديم شديم كه بطور ناگهاني يكي از دوستان قبلي من هم به ما پيوست .وقتي برگشتيم تا سوار ماشين بشيم و رفتيم جايي كه ماشين رو پارك كرده بوديم ماشين اونجا نبود!

3 دفعه متوالي من و حنا و ع عزيز كه يادش بخير خيابون رو گشتيم و تك تك ماشينارو چك كرديم اما خبري از ماشين ما نبود .هيچ وقت قيافه ع يادم نميره كه براي آخرين بار رفت تا دنبال ماشين من بگرده و نميدونست چه جوري به من بگه كه ماشين نيست كه سكته نكنم...

چند دقيقه بعد ماشين درست جايي كه پاركش كرده بوديم سبز ميشه!

2_دي ماه سال 88 از دانشگاه برگشته بودم و خيلي خسته بودم . يه چيزي خوردم و موبايلمو تو سالن گذاشتم تو شارژ و راس ساعت 9:30 شب برقارو خاموش كردم و رفتم توي اطاق خوابيدم.(لازم به ذكره كه مادر خانومي هم همون موقع رفت خوابيد و اصلا هيچوقت با موبايل من كاري نداره حتي اگه بتركه)صبح كه از خواب بيدار شدم حنا بانو زنگ زد و گفت ديشب ساعت 11:30 شب چرا 3دفعه به من زنگ زدي و حرف نردي !گفتم به خدا من ساعت 9 شب خوابيدم و گوشيم اصلا دم دستم نبود كه ناخودآگاه دستم بره رو شمارت.

گفت تماسهاتو ببيم.ديدم ساعت 11:30 شب من سه بار به حنا زنگ زدم.

فروردين 89 ساعت 2 شب كه محاله من تا اون موقع بيدار بمونم به دوست پسرم پيامك ميدم كه تو چرا اصلا به من گير نميدي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

دو شب پيش موقع خواب يك شي رو ميذارم روي ميز و هم خودم و هم مادر خانومي اين صحنه رو كاملا به ياد داريم .فردا صبحش كه ميرم سراغش اونجا نيست!با ماماني رو ميزو ميگرديم و حتي رو ميزي رو برميداريم تكون ميديم و حتي زير ميزم ميگرديم اما خبري نيست بعد از نيم ساعت ميبينيم اون شي روي ميزه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/

حنا ميگه من دو شخصيتي شدم و اون شخصيتم شي رو جابجا كرده و پيامك داده و به حنا زنگ زده و اين شخصيتم اين ماجراهارو به ياد نمياره!



۱ نظر:

نویسنده یواشکی گفت...

نه من تردید ندارم دیگه قاطی کردی مریم برو پاشو برو بهاین روانشناس قشنگه هست که من می شناسمش برو پیش اون یه ویزیتت کنه به خدا
حالا درمون هم شدی بگو اون شخصیت خوبه رو نگه داره ها سرجدت ما حوصله نداریم حالا که دو تا شخصیت داری سعی کن ازش خوب استفاده کنی از این موقعیتها گیر هر کسی نمی آد . حالا این وبلاگه رو کدومشون می نویسه به نظرت ؟