بازم مهرماه و بوی مدرسه و دفتر و کتاب و بازم یادآوری خاطره اولین روز مدرسه.خاطره ای که از اون روز توی ذهنم مونده اینه که به محض ورود به کلاس از جامدادی یکی از بچه ها خوشم اومد و تا یک ماه مادر خانومی دنبال اون جامدادی میگشت تا برام بخره.کلا این مدلی بودم و از هرچی خوشم میومد باید مادر خانومی برام میخرید و حتی یه بار که از کیف یکی از همکلاسیهام خوشم اومده بود و هرچی توضیح میدادم مادر خانومی متوجه نمیشد ،مجبور شدم مادری رو بردم مدرسه و از اون دختره خواستم تا کیفشو بیاره مادری ام ببینه و یکی همون مدلی برام بخره.کلا من و حنا از همون بچگی هم شبیه هم بودیم و باید خیلی زودتر از اینا با هم آشنا میشدیم.همیشه اول مهر که این کلیپ همشاگردی سلام پخش میشه یاد اون خاطره حنا میفتم که از کیف دختری که یه لحظه داره میدوه و رد میشه خوشش اومده بوده و هر سال اول مهر بابا مامانشو میاورده جلوی تلویزیون تا اون دختره رد شه و کیفشو ببینن.
امسال اول مهر برای من تازه گی خاصی داره و برای اولین بار قرار برم سر کلاسی که قراره خودم استادش باشم و از این ویو هم اول مهرو تجربه کنم.
۳ نظر:
=)))))
يادمه هنوز روز اول مهر رو كه رفتم كلاس اول نشستيم تا كلاس بنديمون كنن هرچي نشستيم صدامون نكردن تا اينكه ظهر شد ساعت دوازده يك بود كلاس ما شد 1/13 !!! معلممون رو خيلي دوست داشتم اما نميخواستم بعدازظهري برم مدرسه بابام اومد صحبت كرد من رو كردن صبحي كلاسمم شد 1/5 از خانوم معلم اول دبستانم 1ژ13 خيلي خوشم ميومد خوشگل بود آخه :)) =)) صبحي كه شديم معلممون جلاد بود خودكار ميگرفت انگشت بچه ها رو ميذاشت لاي خودكار :(
اگر معلمی (استادی)عشقته مبارکت باشه
رمز موفقیتش محبت بی چون چراست(البته محبت بی تنبیه هم یچزی کم داره)چشمک
و اینکه اگه خیلی زودتر با حنا جونی آشنا می شدی خیلی زود ترم از دستش می دادی
میگی نه؟باشه بگو
خودت می دونی
اما مهر رو خیلی دوست دارم
عاشق حال و هواشم
و البته روزایی که تو حیاط و بالکن خونمون می شستم و یه موکت پهن می کردمو تو هوای ملس پاییز مشق می نوشتم...
همیشه تو یادمه اون روزا
یعنی میشه روزی بشم مربی بچه زیر 7 سال
می دونم که دیونم می کنن
ببین مریم من حالم از مدرسه بهم می خوره ، بهم میخوره در حد بوندس لیگا اصن حرفش هم نزن بیست و چهار ساعت مشق داشتیم یادته ؟؟
ارسال یک نظر